ما و جامعه
رهبری، اتحاد عمل اپوزیسیون، سرنگونی، "انقلاب"، انقلاب کارگری
على جوادى

با اوج گیری جنبش توده های مردم برای سرنگونی رژیم اسلامی و شروع خیزشهای اجتماعی بار دیگر مسائل عدیده ای از جمله رهبری این جنبش توده ای، اتحاد نیروهای اپوزیسیون، مناسبات میان نیروهای درون جنبش های اجتماعی و همچنین مقولاتی از قبیل سرنگونی، "انقلاب"، و انقلابی کارگری به  مساله حاد جنبش ما تبدیل کرده است. در اینجا به سه نکته اساسی در این راستا اشاره میکنم :

سرنگونی، "انقلاب"، انقلاب کارگری
خیزش توده های مردم برای سرنگونی رژیم اسلامی در دوران کنونی باردیگر بحث نفس تحول و اتفاقی را که در جریان است را با شدت بیشتری در مقابل جامعه قرار داده است. همگان قبول دارند که اتفاقات و تحولاتی در جریان است. جامعه تغییرات غیر قابل انکاری را از سر میگذراند. اما سئوال این است که چه اتفاقی و چه تحولی در شرف وقوع و در حال شکل گیری است؟ در پاسخ باید تاکید کرد که کماکان دو دیدگاه در جامعه رو در روی هم قرار دارند .

یکی تبیینی است که ریشه در دوم خرداد و بنیادهای فکری آن جنبش ارتجاعی دارد که امروز در ائتلاف موسوی – کروبی - خاتمی و جریانات اصلاح طلب حکومتی نمایندگی میشود. این نگرش در اساس خود معتقد و یا پایبند به نظام اسلامی است. بنیادهای فکری و سیاسی این سیستم را می پذیرد. جوهر و هدف تلاشهای فعلی را تلاشی برای انطباق حکومت اسلامی با شرایط زندگی اقتصادی و سیاسی و فرهنگی در جامعه ایران و جامعه بین المللی کنونی میشمارد. میخواهد رژیم اسلامی را به رژیمی قابل قبول و سازگار برای جامعه زمان خود تبدیل کند، آن را به رژیمی متعارف تبدیل کند. این دیدگاه خواهان اصلاح رژیم بمنظور حفظ و بقای آن است. تاکید میکند که جوهر اعتراضات اخیر نه بر سر نفس وجودی رژیم اسلامی، نه بر سر سرنگونی رژیم اسلامی، بلکه بر سر تعدی به "رای مردمی" است که در "انتخابات" اخیر رژیم اسلامی شرکت کردند و به "کاندیدای اصلاح طلب" رای دادند. این دیدگاه در عین حال وجه مشترک تمامی تزها و نگرشهایی است که سرنگونی را رد میکنند. این دیدگاه فصل مشترک بسیاری از نیروهای خارج از حاکمیت اسلامی هم هست. جریانات توده ای و اکثریتی و کلا کسانی که سرنگونی را رد میکنند در مبانی فکری خود با این چهارچوب شریکند. تبیین رسمی و غیر رسمی دول غربی از تحولات جاری ایران نیز در این چهارچوب قرار دارد. تبیین های اخیر کورش مدرسی هم بعضا در این چهارچوب قرار میگیرد .

تببین دیگر نگرشی است که جوهر تحولات حاضر را در بحران سیاسی و اقتصادی و اجتماعی کلیت رژیم اسلامی میداند. موقعیت سیاسی فعلی را ناشی از تلاش مردم برای بزیر کشیدن کل موجودیتی میداند که در تناقض با یک واقعیت تاریخی قرار دارد. اوضاع حاضر را مرحله ای از روند سقوط و نابودی رژیم اسلامی میداند که از ده سال پیش در ۱۸ تیر ۱۳۷۸ بطور علنی ابراز وجود کرد. در این نگرش رژیم اسلامی در یک بن بست تاریخی قرار دارد که دارای زمینه های اقتصادی و سیاسی و فرهنگی معین و روشنی است. در این چهارچوب فکری راه حلی برای رژیم اسلامی متصور نیست. رژیم اسلامی رفتنی است. مردم هم دست به کار بزیر کشیدن آن هستند. این رژیم تنها با سرکوب خشن و وحشیانه روزمره سیستم خود را پابرجا نگهداشته است و دو روز فلج شدن دستگاه سرکوب آن مترادف با سقوط این رژیم است. جنبش کمونیسم کارگری به این دیدگاه تعلق دارد. مبانی سیاسی و نظری این نگرش به طور روشن و همه جانبه ای در ادبیات سیاسی منصور حکمت فورموله و بیان شده است. در این دیدگاه رژیم اسلامی محکوم به زوال و سرنگونی است و دو مقوله علی العموم در این راستا در زمینه چگونگی سرنگونی رژیم اسلامی مطرح است. آیا رژیم اسلامی با یک انقلاب سرنگون میشود یا اینکه در پس خیزش توده های مردم و در فازی از جنبش سرنگونی سقوط میکند؟

ما همواره تاکید کرده ایم که انقلاب ایران از نقطه نظر جنبش کمونیسم کارگری و طبقه ما تنها یک انقلاب کارگری خواهد بود. انقلابی "با هدف اثباتی ایجاد یک حکومت کارگری، یک جمهوری سوسیالیستی" (منصور حکمت) ما بر خلاف این نگرش پوپولیستی تاکید کرده ایم که "جنبش مردم برای سرنگونی را، با همه خیزشها و قیامها و نبردهایی که در برخواهد داشت، از انقلابی که میتواند از دل این جنبش عروج کند" باید متمایز کرد. تفکیک این دو مقوله یک رکن نگرش کمونیستی در بررسی تحولات حاضر و یک مولفه اساسی در مرزبندی با نگرش پوپولیستی در برخورد به همين تحولات است. از نظر ما "رژیم اسلامی میتواند در نتیجه یک قیام شهری در تهران سقوط کند، میتواند در نتیجه یک قیام شهری و در تهران سقوط کند، میتواند با یک کودتا از بین برود ... جنبش سرنگونی طلبی میتواند پیروز شود بی آنکه لزوما کل ماشین دولتی را هدف گرفته باشد. (منصور حکمت)
 
ما کمونیستیم و برای سازماندهی انقلاب کارگری کمونیستی فعالیت میکنیم. ما برای سرنگونی رژیم اسلامی در پس یک انقلاب کارگری تلاش میکنیم. ما همزمان برای پیروزی جنبش سرنگونی طلبانه مردم و انقلاب کارگری تلاش میکنیم. انقلاب کارگری کم مشقت ترین، متمدن ترین، انسانی ترین، رادیکال ترین شیوه برای تعیین تکلیف با نظام اسلامی و سرمایه داری حاکم بر جامعه است. انقلاب کارگری انقلابی سیاسی و اجتماعی و اقتصادی است. انقلابی است برای خلع ید از حاکمیت سیاسی حاضر و در هم شکستن مناسبات اقتصادی و سیاسی ای که کل نظام کریه و ضد انسانی موجود بر آن استوار است. انقلاب کارگری انقلابی برای خلع ید از سرمایه در سیاست و اقتصاد است. صرفا تغییری در رژیم سیاسی موجود نیست. کل بنیادهای اقتصادی و سیاسی حاکم را مورد تعرض قرار میدهد .

اما این مفاهیم در ادبیات سیاسی پوپولیسم و یا حتی ادبیات سیاسی جاری در جامعه معنا و تعبیر یکسانی ندارد. انقلاب در سنت و سیاست پوپولیستی یک "انقلاب همگانی" است. عمدتا به تغییر سیاسی رژیم حاکم اشاره دارد. محتوای طبقاتی و اجتماعی انقلاب در پرده مفاهیم غیر طبقاتی و عموم خلقی پوشانده میشود. در این سنت محتوای طبقاتی و اجتماعی انقلاب به طرح مطالباتی اقتصادی و رفاهی و رفرمیستی محدود و خلاصه میشود. در این سنت هر تحول و خیزشی اساسا "انقلاب" نامیده میشود. خط سیاسی حاکم بر "حزب کمونیست کارگری" دارای چنین مختصاتی است. سازمان مجاهدین خلق هم ید طولانی در این سنت پوپولیستی دارد .

اگر از نظر ما انقلاب تنها میتواند یک انقلاب کارگری باشد اما همین مقوله در ادبیات سیاسی جامعه و بعضا اذهان عمومی معنایی "علی العموم" و "عامی" دارد. در ادبیات سیاسی ژورنالیسم بورژوایی نیز بعضا هر حرکت و تحول گسترده و از پائین و توده ای را "انقلاب" نام میگذارند. اگر خیزش توده ها گسترده باشد٬ عمومی باشد، همه جانبه باشد٬ به آن "انقلاب" میگویند. بطور مثال تحولات شش روزه ده سال پیش در ۱۸ تیر را بسیاری از ژورنالیستها آغاز یک "انقلاب" لقب دادند. و یا در بررسی تحولات حاضر مقوله "انقلاب" به طور گسترده ای به کار گرفته شده است
.
اطلاق "انقلاب" به تحولات حاضر در عین حال یک عقب نشینی و یا کنار زده شدن تببین "اصلاح طلبانه" از تحولات حاضر در جامعه است. چرا که هدف هر انقلابی بنا به تعریف "قدرت سیاسی حاکم" و بزیر کشیدن آن است و نه "اصلاح" آن بمنظور بقاء و تداومش. این برای ژورنالیسم و متفکرین بورژوازی که سالیان سال هزینه کردند، تبلیغ کردند، کاغذ سیاه کردند و در مذمت انقلاب و تحولات دگرگون کننده قلمفرسایی کردند یک شکست سیاسی – تبلیغی است. جایگزینی مفهوم انقلاب در مقابل مقولاتی از قبیل "جنبش مدنی"، "تحولات تدریجی" و یا مترادف قرار دادن انقلاب و خشونت و امثالهم یک پیشروی است. این جنبه "مثبت" کار برد انقلاب در تحولات جاری است .

در هر حال در بررسی "عام" از تحولات حاضر باید گفت که شاید ابعاد خیزش توده های مردم علیه رژیم آن چنان وسیع باشد که بتوان آن را علی العموم یک "انقلاب" نامید و نام آن را انقلاب گذاشت. اما در عین حال باید تاکید کرد که انقلاب در سنت و از نظر ما به کدام تحول اجتماعی و طبقاتی اطلاق میشود. چه اهداف و چه ملزوماتی دارد. تفکیک مقولات "سرنگونی"، "انقلاب" و "انقلاب کارگری" یک مساله مهم در ارزیابی از تحولات سیاسی جامعه و ارائه دقیق و طبقاتی از سیر تحولات حاضر است.

اتحاد عمل: کدام نیروها؟ کدام جنبش؟
بحث "اتحاد عمل" یک بحث همیشگی در اپوزیسیون است. پاسخ ما به این سئوال روشن است، اتحاد عمل میان نیروهای کدام جنبش؟ نیروهای سیاسی همه از یک جنس و متعلق به یک جنبش اجتماعی نیستند. ما اتحاد عملی با نیروهای جنبش ملی اسلامی و یا نیروهای ناسیونالیسم پرو غربی نداريم. در توضیح به چند نکته باید اشاره کوتاهی کرد. ما در عین حال که از اتحاد عمل میان نیروهای جنبش خودمان دفاع میکنیم از هرگونه اتحاد عملی میان نیروهای متعلق به جنبش های متفاوت اجتماعی اجتناب میکنیم و آن را به حال جنبش خودمان و کمونیسم و کارگر مضر میدانیم .

ببینید یک رکن دائم فعالیت حزب اتحاد کمونیسم کارگری پیشبرد و پراتیک کردن کمونیسم کارگری منصور حکمت است. کمونیسم از نقطه نظر ما تنها با پرچم کمونیسم کارگری منصور حکمت میتواند در ایران پیروز شود. ما در این دوران بر خلاف برخی نیروهای منتسب به کمونیسم کارگری بجای "اتحاد عمل" و "همکاری" با نیروهای جریانات راست پرو غربی بر سر و سامان دادن به نیروها و فعالیتهای کمونیسم کارگری و قدرتمند کردن تحزب و جنبش کمونیسم کارگری تاکید اکید داریم. ما توهمی به اتحاد میان نیروهای جنبش های نامتجانس نداریم. اما عدم استقبال از "اتحاد عمل" میان نیروهای نامتجانس سیاسی به معنای دست یابی به حداقل هایی در مبارزه سیاسی جاری نیست. از این رو بجای تخریب دیوارهای جنبش های اجتماعی و "اتحاد عمل" با این نیروها دست به تدوین و انتشار منشور "آزادی، برابری، رفاه" زدیم. این منشور در عین حال و علاوه بر طرح مطالبات فوری مردم گامی در تعین بخشی به آن "اصول حداقلی" است که اکنون بعنوان "يک منشور حقوق پايه اى مردم تعريف" و بیان شده است. این منشور از نظر ما مبنایی برای "اتحاد عمل" میان نیروهای متعلق به جنبش های متفاوت اجتماعی نیست." بلکه مقررات بازى را تعريف ميکند. زمينى را ترسيم ميکند که هريک از اين جريانات در آن براى پيروزى خط مشى و جنبش خويش تلاش ميکند. اين جنبشها قبل از جمهورى اسلامى بوده اند و بعد از آنهم خواهند بود. هريک براى برقرارى نظام و جامعه مطلوب خود تلاش ميکند. مبارزه براى سرنگونى حکومت، بخشى از يک جدال وسيع تر بر سر اين آلترناتيو هاست." (منصور حکمت) و بار دیگر تاکید میکنیم که اردوی سرنگونی طلبی در ایران ابدا یک اردوی یک دست و "همه با هم نیست." تلاش برای ایجاد چنین تصور یا حرکت از چنین تلقی ای تنها خاک پاشیدن بر چشم جامعه و کارگر و کمونیسم است.

جنبش سرنگونی، رهبری: ملزومات و شرایط
همانطور که تاکنون تاکید کرده ایم مساله تامین رهبری جنبش سرنگونی طلبانه توده های مردم در گرو "اتحاد نیروهای اپوزیسیون" نیست. در گرو سازش و یا توافقات رهبران احزاب و جریانات سیاسی نیست. منوط به معدل گیری یا مخرج مشترک گرفتن میان نیروهای مختلف نیست. بلکه حاصل یک انتخاب اجتماعی و سیاسی توسط جامعه و مردم است. انتخابی میان چپ و راست. انتخابی میان دو افق اجتماعی و دو چشم انداز. انتخابی میان دو جنبش اجتماعی راست پرو غربی و چپ کمونیست و کارگر. این انتخابی حزبی و سازمانی در درجه اول نیست. انتخابی اجتماعی و جنبشی است. شکل گیری رهبری در این راستا تابعی از روی آوری توده های مردم به این آلترناتیو اجتماعی است. آیا جامعه به راست پرو غربی و افق و شیوه های این جنبش متکی میشود یا بر عکس به چپ و کمونیسم و کارگر و انقلابی اجتماعی برای خلاصی از مصائب موجود و سرنگونی رژیم اسلامی روی می آورد؟ کدامیک؟ باید تصریح کرد که این سئوال اکنون بخشا پاسخ گرفته است. روی آوری توده های مردم، خیزشهای اخیر، جنگ و نبردهای خیابانی، گسترش رادیکالیسم توده ای، اتکاء به قدرت خود و از پائین، گوشه ای از این پاسخ و انتخاب اجتماعی است. یک مساله حیاتی ما این است که باید ملزومات و شرایط کافی برای به سرانجام رساندن این انتخاب اجتماعی را فراهم کنیم. پیروزی و پیشروی این جنبش و سرنگونی رژیم اسلامی در عین حال در گرو تامین این حلقه گرهی است. یک مولفه اساسی در این راستا زدن ایستگاههایی است که جنبش های راست پرو غربی و جنبش ملی اسلامی در مقابل پیشروی مردم برای سرنگونی و تعیین تکلیف نهایی رادیکال و انقلابی با رژیم اسلامی قرار میدهند. این مساله بار دیگر تاکید را بجای درگیر شدن با "اتحاد عمل" با این نیروها بر نقد همه جانبه آنها در پروسه تامین ملزومات سرنگونی رژیم اسلامی و تبدیل "نه" کمونیسم کارگری به "نه" جامعه و مردم، میگذارد.
  
بجای موخره
مطالعه عمیق گفتگو با منصور حکمت در مورد "وحدت اپوزیسیون" را به همه فعالین کمونیسم کارگری توصیه میکنم. اما پیش از آن باید به نکته ای اشاره کرد: حزب کمونیست کارگری مورد اشاره منصور حکمت در این گفتگو دیگر آن حزب مورد نظر نیست. تغییرات بسیاری کرده است. یک رکن این تغییرات رقیق شدن کمونیسم کارگری منصور حکمت در این حزب و رشد و تعمیق سیاستهای راست و پوپولیستی در آن است. نقد ما بر مواضع این حزب تلاشی برای جلوگیری از حرکت این حزب به سمت نیروهای راست و ناسیونالیست پرو غربی است. سرنوشت این نیروها یک مساله مهم ما و جنبش کمونیسم کارگری است . *